English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8467 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
inactive time U زمان غیرفعال
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
out of circulation <idiom> U غیرفعال
inactive U غیرفعال
passive element U جزء غیرفعال
inactive window U پنجره غیرفعال
parasitic element U جزء غیرفعال
passive play U بازی غیرفعال
passive absorption U جذب غیرفعال
silent U مشی غیرفعال
move list U فهرست بازیگران غیرفعال
nonoperating strength U جمعی غیرفعال در یکان
inactive status U وضعیت غیرفعال اتشبارغیرفعال
cut out switch U مدار یا زیردستگاه ناکنش ورساز یا غیرفعال کننده
maskable U سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیشود غیرفعال میشود
line haul U زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
cache memory U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
microchips U مداری ه تمام قط عات فعال و غیرفعال آن روی یک قطعه نیمه هادی قرار دارند با روشهای حکاکی و فرآیندهای شیمیایی
microchip U مداری ه تمام قط عات فعال و غیرفعال آن روی یک قطعه نیمه هادی قرار دارند با روشهای حکاکی و فرآیندهای شیمیایی
integrated circuit U مداری که همه قط عات فعال و غیرفعال آن روی یک نیمه هادی کوچک قرار دارند به وسیله روشهای حکاکی و شیمیایی
realtime U زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
circuit U روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuits U روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time U یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. U آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
hidden momentum of population growth U نیروی محرکه پنهان رشدجمعیت فرایندی پویا ولی غیرفعال ازافزایش جمعیت که حتی پس ازکاهش نرخهای زاد و ولد ادامه مییابد
access time U کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM U فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
references U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
presenting U زمان حاضر زمان حال
presents U زمان حاضر زمان حال
seek time U زمان جستجو زمان طلب
arrivals U زمان حضور زمان رسیدن
present U زمان حاضر زمان حال
arrival U زمان حضور زمان رسیدن
presented U زمان حاضر زمان حال
response time U زمان جواب زمان پاسخگویی
read time U زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
idle balance U مانده راکد مانده غیرفعال
tour of duty U زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
wait condition U 1-وضعیت غیرفعال پردازنده که منتظر ورودی از وسیله جانبی است . 2-دستور خالی برای کاهش سرعت پردازنده تا حافظه یا رسانه جانبی کندتر به آن برسد
wait state U 1-وضعیت غیرفعال پردازنده که منتظر ورودی از وسیله جانبی است . 2-دستور خالی برای کاهش سرعت پردازنده تا حافظه یا رسانه جانبی کندتر به آن برسد
timed U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
dive schedule U جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
times U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
imprescriptible U وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
unemployment compensation U پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
equation of time U خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
execution U 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
loom time U مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
production cycle U زمان یا دوره بافت یک فرش [این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
interlook dormant period U زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
frequencies U زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequency U زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
splits U زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
short cycle annealing U سخت گردانی در زمان کم سخت گردانی در مدت زمان کوتاه
early time U زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
cryptoperiod U زمان ارسال یا دریافت رمز مدت زمان دریافت رمز
tenses U زمان فعل تصریف زمان فعل
tensing U زمان فعل تصریف زمان فعل
tensest U زمان فعل تصریف زمان فعل
tenser U زمان فعل تصریف زمان فعل
tense U زمان فعل تصریف زمان فعل
tensed U زمان فعل تصریف زمان فعل
angular velocity sight U زمان سنج رهایی بمب دوربین زمان سنج زاویه رهایی بمب
station time U زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
term U زمان
timed U زمان
stroke U زمان
coinstantaneous U هم زمان
cotemporaneous U هم زمان
cycle time U زمان
clocks U زمان ها
termed U زمان
clock U زمان
ticker [colloquial] [watch] U زمان
times U زمان
strokes U زمان
stroking U زمان
time-piece U زمان
stroked U زمان
timepiece U زمان
terming U زمان
whene'er U هر زمان
periods U زمان
zeitgeist U زمان
simultaneously U در یک زمان
contemporaneous U هم زمان
period U زمان
yet U تا ان زمان
time consuming U زمان بر
time-consuming U زمان بر
tempo U زمان
tempos U زمان
time of blowing U زمان دم
thitherto U تا ان زمان
thence U از ان زمان
dates U زمان
date U زمان
synchrone U هم زمان
synchronous U هم زمان
time U زمان
away U از ان زمان
tea-time U زمان چای
man and boy U از زمان بچگی
nonsynchronous U ناهم زمان
makeup time U زمان جبران
local time U زمان محلی
maintenance period U زمان تعمیرات
time lag U زمان تاخیر
turnaround time U زمان برگشت
multiplication time U زمان ضرب
time lags U زمان مرده
time lags U زمان تاخیر
miscellaneous time U زمان متفرقه
mean time U زمان متوسط
universal time U زمان عام
turnaround time U زمان گردش
maximum duration U زمان حداکثر
time lag U زمان مرده
non productive time U زمان مرده
whenever U هر زمان که هرگاه
transit time U زمان عبور
transition time U زمان تحول
prescription U مرور زمان
time span U دوره زمان
prescriptions U مرور زمان
transition time U زمان انتقال
period U دوره زمان
time period U دوره زمان
production time U زمان ساخت
transit time U زمان گذار
reaction time U زمان واکنش
present tense U زمان حال
time span U فاصله زمان
period U فاصله زمان
timing U زمان گیری
timing U زمان بندی
timing U زمان احتراق
timing U زمان سنجی
time period U فاصله زمان
period/stretch/lapse of time U فاصله زمان
production time U زمان تولید
preterit U زمان ماضی
period of concentration U زمان تمرکز
peace time U در زمان صلح
peace time U زمان صلح
real time U زمان حقیقی
passtime U زمان گذارستون
whoopee U زمان خوشی
past tense U زمان گذشته
yesterday U زمان گذشته
scheduling U زمان بندی
orthogenesis U جبر زمان
at another time U در زمان دیگری
preparation time U زمان تهیه
cycle time U زمان سیکل
period/stretch/lapse of time U دوره زمان
microcycle U واحد زمان
lapse U گذشت زمان
lapses U گذشت زمان
lapsing U گذشت زمان
physiological time U زمان فیزیولوژیکی
in the length of time <adv.> U در طول زمان
turn around time U زمان برگشت
decay time U زمان اضمحلال
lapse of time U مرور زمان
ephemeris time U زمان نجومی
ephemeris time U زمان تقویمی
equilibrium time U زمان تعادل
kill time U زمان کشندگی
execution time U زمان اجرا
expected time U زمان تحمل
exposure time U زمان نوردهی
exposure time U زمان پرتوگیری
exposure time U زمان پرتودهی
lapse time U زمان کاهش
effective time U زمان موثر
delay allowance U زمان تقسیم
delay time U زمان تاخیر
latency U زمان بیکاری
development time U زمان توسعه
dilation of time U انبساط زمان
dilation of time U اتساع زمان
distribution time U زمان توزیع
down time U زمان بیکاری
down time U زمان توقف
down time U زمان تلف
dwell idling time U زمان هرزگردی
intravital U در زمان زندگی
f. tense U زمان اینده
fire time U زمان انفجار
kill time U زمان خطر
idle time U زمان بی باری
word time U زمان کلمه
in process of time U بمرور زمان
incidentals time U زمان ضمنی
incidentals time U زمان اتفاقی
Recent search history Forum search
1time is prceious it has great
3service times
3service times
3service times
2Once it's downloaded, please run the Kaspersky Malware Scanner software. This might take a moment and involve a few steps.
2In the Introduction to this book the speed of modern computers was cited as countering the need for some of the early work that was done to make best use of the woefully slow and memory-deficient comp
1شما چه زمان به مکتب میرید.
1شما چه زمان به مکتب میرید.
0عشق تنها چیزی هست که اگر واقعی شو بدست بیاری
1 صرفه جویی در زمان
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com